سلام 

 

این هفته در بین درگیری های ذهنی همش به یاد سال گذشته و اتفاقاتی که در این ایام  برایم رخ میداد فکر میکنم یاد جامعه اسلامی یاد تنگه ابوقریب و

نمیدونم چرا این روز ها با این همه درگیری بازهم دلم به سمت جامعه پر میکشه این چند هفته افراد زیادی سراغش و از من میگیرن ولی خب واقعا جوابی ندارم براشون 

خب کاری نمیشه کرد 

 

همه جا جایگزین دارن نیروی جوون ولی جامعه من جامعه پیرمردهاست دلم خونه و بازم کاری نمیشه کرد یه زمانی میشد یعنی داشت میشد ولی بگذریم 

 

اما از کربلا که دلم هر روز در اتنظاره که ببینم مجوزم صادر میشه یا نه لیست بچه ها پر میشه یا نه 

خیلی کم طاقت شدم به شدت از این کار متنفرم  

امروز که با کلی امید رفتم دبیر خونه اسمم و داخل لیست دیدم گفتم مجوز صادر شد ولی دیدم نه مجوز کربلا نیست مجوز ادامه کار ناتمامه و باید تا زمان نزدیک تمام بشه 

 

خدایا شکرت برای همین که هستی برای این که نمیزاری داخل آمپاس باشیم 

خدایا شما خدای همه هستی حواست به همه ماها هست خب بازم شکر پس 

ولی یه خواهش هیچ وقت مارو به حال خودمون رها نکن  نمیتونیم هنوز اونقدر بزرگ نیستیم  نگاه شما نباشه خلاصیم 

 

خدایا هیچ چیز به اندازه عشق قیمت نداره  مولایمان علی (ع) از عشق علی شد و مولایمان حسین  از عشق شفیع شد 

 

 

عجب نعمتی آفریدی 

 

الهی و ربی من لی غیرک 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها