در امروزیم و غصه فردا داغدارمان کرده که نکند فلان شود نکند بهمان شود


در امروزیم و افسوس گذشته رنجورمان که چه شد چه بود


لحظه لحظه روز های عمرمان در درگیری است درگیری که نمیدانم کی قرار است تمام شود ملالی نیست


اما باید دانست از زندگی چه چیز را میخواهی  زندگی را یا لحظه  را یا ارامش را یا همه چیزو

تا بیایم این و به جمع برسیم 40 سالگی و گذروندیم


حالا در این سن در این فکرم که زندگی بستر است بستری برای عبور    عم تمام زندگی هارا نگاه میکنم دست انداز فراوان شادی فراوان استرس زیاد و

اما هیچ کدام از زندگی های اطرافم را بسترش را بد نیافتم بستر زندگی آرایشش دست خودمان است بعضی ها جوری آرایش داده بودند که گویا دست اندازهایشان را احساس نمیکردند چون عنصر همراه عنصر ماورای همه چیز در کنارشان بود و در اعتماد کامل به آن به مسیر ادامه میدادند خدا و دیگر هیچچچچچچچ


غم جزعی از زندگیست شادی جزع دیگر  خداوند همه چیز را جفت افرید نه جدی غم و شادی زوجن یه زوج موفق  توی خونه همه هم زندگی میکنن مفت خورم هستن


خب الهنا و ربنا من لنا غیرک


خدایا بگیر دست همه اونایی که دستشون به  سمت خودته









مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها